تپيدنهاي دلها ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود اين نالهها، فرياد ميگردد
ز اشك و آه مردم بوي خون آيد، كه آهن را
دهي گر آب و آتش، دشنه فولاد ميگردد
دلم از اين خرابيها بُـوَد خوش، زانكه ميدانم
خرابي چون كه از حد بگذرد، آباد ميگردد
ز بيداد فزون آهنگري گمنام و زحمتكش
علمدار و عَـلَم، چون كاوة حداد ميگردد
به ويرانيِ اين اوضاع، هستم مطمئن،
زانروكه بنيان جفا و جور، بي بنياد ميگردد
فرخی یزدی