رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ری
انام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید
او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
آن آتشی که در دل ما شعله می کشد
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکارهء رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
Iran: Human Rights Abuses against the Baluchi Minority
AI Index: MDE 13/104/2007 17 September 2007 Reprinted from: http://web.amnesty.org/library/Index/ENGMDE131042007?open&of=ENG-IRN
To view this document in Persian please click on the link
http://web.amnesty.org/library/pdf/MDE131042007PERSIAN/$File/MDE1310407.pdf
از وبلاگ خبرنامه ی پلی تکنیک:
به ياد ياران دبستاني :
بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹درخشش هزار و یک ستاره در ۲۰۹
طنین «زنده ام هنوز»، صدای «من نمرده ام»شکستن سکوت یک هزاره در ۲۰۹
گلوله های آتشین برای مرگ تیرگینهان شده کنون به هر کناره در ۲۰۹
هوای درس و مدرسه، فضای کار و کارزاردو سطر مشق پاره پاره پاره در ۲۰۹
خروششان خروش رود، صدایشان یکی سرودخزان شکست و نغمه ی بهاره در ۲۰۹
دو آفتاب پر فروغ نهان به زیر چشم بندسقوط شب فقط به یک اشاره در ۲۰۹


سارا لقایی
مشت مي کوبم بر در
پنجه مي سايم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چيز
بگذاريد هواري بزنم
مي خواهم فرياد بلندي بکشم
که صدايم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا بايد اين داد کند
از شما خفته چند
چه کسي مي آيد با من فرياد کند…