دیری بامن سخن به درشتی گفته اید
خود آیا تاب تان هست که پاسخی در خور بشنوید
احمـــد شامــلو
دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را-
دانسته -
بیازارد!...
د رضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت!
فریدون مشیری
بي حكمتي نرفت از اين دست، آنچه را
هيچ آزموده ، ريسمان سياه و سپيد را
هرگز به جاي مار نخواهد گرفت،آه
اين تهمتي بزرگ به مار است،
و شستن گناه ز دامان ريسمان