یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟

برایش صادقانه می نویسم
برای آنکه باید باشد ونیست



Azad Baloch
مرگ خیلی آسان می‌تواند به سراغ من بیاید،
اما من تا می‌توانم زندگی کنم،
نباید به پیشواز مرگ بروم.
البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که می‌شوم،
مهم نیست.
مهم این است که زندگی یا مرگ من،
چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد
مرگ خیلی آسان می‌تواند به سراغ من بیاید،
اما من تا می‌توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم.
البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که می‌شوم،
مهم نیست.
مهم این است که زندگی یا مرگ من،
چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.

صمد بهرنگی
نمی دانم چرا باد بلند تر صدایم می کند .
نمی دانم چرا ساعت آرام هر شب ، فریاد می کشد .
نمی دانم چرا خواب سراغی از من خسته نمی گیرد .
خسته ام .
خسته از هزار راه ناپیموده و صد هزار حرف شنوده .
خسته از دیدار هر روز هر آنچه نیست .
خدایا چرا صدایم را نمی شنوی ؟
امشب که به تو نزدیک ترم .
گوئی زبان گلایه من شده این قلم که هر گز خنده کودکی را تا به حال ننوشته .
انگار جز عشقو درد چیزی نمی داند .
خسته ام ، تنهایم .
می خواهم بروم تا دور دست .
تا کویر .
تاآنجا که کسی صدایم را نشنود و آنجا تورا فریاد زنم .
شاید آنجا ، دور از چشم همه ، نوری از بالا بیاید و مرا با خود ببرد .
تا کجا ؟ تا آنجا که کسی این را نخواند . تا آنجا که کسی مرا نداند .
تا آنجائی که هر شاخه ای به قصد اطعام دست بلند می کند .
نمی دانم چرا نمی رسم .
شاخه را با نیت فرار از این وهم با نام سیب صدا میزنم .
کاش کسی رد می شد و دستم را می گرفت و هرگز سیبی نمی داد
. باید بروم .
باز باد صدایم می کند
.
دكتر شريعتي
هریک از ثمرات فضیلتهای شما مانند ستاره‌ای است که خاموش می‌شود

ولی پرتو آن هنوز در جاده نجومی خود طی مراحل می‌کند. همچنین پرتو

اعمال حسنه شما راه می‌پیماید، حتی درصورتی که خود عمل مدتها است

به انجام رسیده باشد، پس هرقدر اعمال شما فراموش و دفن شود، اشعه

آنها همیشه فروزان خواهد ماند

چه گوارا
مرگ هر جا و هر زمان ممکن است ما را غافلگیر کند.
بگذار به او خوش آمد
بگوییم،
مشروط بر اینکه بانگ پیکارمان دست کم به گوش یک گوش شنوا

رسیده باشد،
مشروط براینکه دستی دیگر به یاری دراز شود.



چه گوارا

دستم بوی گل میداد،

مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند

اما

هیچ کس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم

چه گوارا

مردم را دریاب! هرگز سازش نکن! آری کسانی که سازش می کنند٬ می میرند٬

اما مرگ شان عین حیات و زندگی ست. آری تو نیز می میری٬ اما در چهره ات

نشانی از مرگ نخواهد بود.از گلوله نترس! تو روح گلوله ای. گلوله از زبان تو

سخن خواهد گفت و از عمل تو شلیک خواهد شد . آه٬ تو نمی دانی که تا چه اندازه

کمک هایت به مردم مفید است.

مردمی که تو را قربانی خواهند کرد.

( گفتگویی که چه قبل از چریک شدنش در دوران جوانی با خود داشته بود)

آزادی بیش از همه از دست کسانی ضربه میخورد که برای نیل

به آن کوتاهترین مسیر را انتخاب میکنند

معجزه کن،معجزه کن
که معجزه تنها دست کار توست اگر دادگر باشی
که درين گستره گرگان اند مشتاق بر دريدن بی دادگرانهء آن که دريدن نمی تواند
و دادگری معجزه نهايي است

به آنچه فكر مي كني
بيانديش

خاطره اي درون من است
چون سنگي سپيد در ته چاهي
با او سر ستيز ندارم

یارب این شهرچه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشیم و خریداری نیست
فکر بهبودی خود ای دل بکن ازجای دگر
که اندراین شهر طبیب دل بیماری نیست
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت میزنم با گریه هایم
صدایت میزنم بشنو صدایم
الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان

افشین بهرامی
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم