چه بگویم
ز کدامین واژه
واژه امید
که خویشش ناامید است
و یا حقیقت
که حاشایی بیش نیست
و باد
و من
بار بر دوشمان
خسته ایم
خستگی دیروز و تنهایی امروز
و سکوت و سکوت
وباز هم سکوت ...
و تقلا
پشت دیوار استبداد
تقلا با پنجه های خونین
و آخرین رقص
رقص در خویشتن
رقص در خون خویشتن
و آخر فریاد آخر
که شاید گوشی بشنود
ویا تنی حس کند
همچون من
همچون منی که درد را در ذره ذره وجودم حس کردم
و رفتم .

آزاد بلوچ