نميدانم
پس از مرگم چه خواهد شد...
نميخواهم بدانم كوزه گر
از خاك اندامم
چه خواهد ساخت ...
ولي بسيار مشتاقم
كه از خاك گلويم
سوتكي سازد...
گلويم سوتكي باشد
بدست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او
يكريز و پي در پي
دم خويش را بر گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدين سان بشكند در من
سكوت مرگبارم را...